وبلاگ پانزده حرفی



هنگام خرید رهروان جعلی در اینستاگرام، دو شیوه اصلی موجود هست. هریک داعیه میکنند که قابل اعتماد و رسمی میباشد. هر یک ، همانگونه که اینجانب به شما نشان خواهم بخشید ، خطا میباشد. هر دو قصد دارا‌هستند شمارا از یکی دو گزینه در برگه فرود خویش قانع نمایند. رهروان جعلی میباشند ، البته هیچ کس توانا به اعلام کردن وجود ندارد. رهروان جعلی نیستند. او‌لین لاف جامعی میباشد و دومین لاف جزئی. ولی اینجانب جلوتر از خودم هستم بیایید به اولی استراتژی که میتوانید از آن به کارگیری نمائید (ولی نمی توانید) برای ساختن پایین با پول های سرد و مشقت بار به کارگیری فرمایید. در بالا ، طرز اسپم به طور کاملً مشخص و معلوم موجود هست. این استراتژی به آسانی مراجعه به سایت ، پرداخت پول به آن‌ها ، و آن گاه تماشای دنبال کننده از اکانت شما روان میباشد. با این درحال حاضر ، می‌دانید که آنان رهروان جعلی می‌باشند.

I Used Instagram Bots for 365 Days (The Results) – SocialCaptain Blog

بگذار راست گو باشم. هر اینترنت سایتی که می‌گوید ، \"Real Retweets & Followers\" و آنگاه دکمه \"خرید دنبال کنندگان\" را دارااست ، تماماً لاف میباشد. شما نمی توانید هر دو را داشته باشید. شما نمی توانید برای دنبال کنندگان در رسانه های اجتماعی مبلغی بپردازید و آن‌گاه انتظار داشته باشید که آن رهروان به شما با مسئولیت باشند یا این که حتی یک فرد حقیقی وواقعی در پشت اکانت موجود است. همان گونه که احتمالاً از گذشته می‌دانید ، اکثر این سرویس ها با تولید انبوهی از اکانت های جعلی و بعد از آن به کارگیری از آن ها برای پیگیری اعضای پرداخت کننده خویش ، تلاش دارا‌هستند. با استعمال از آن استراتژی به طور کاملً مشکلاتی موجود هست که به زودی در زمینه‌ی آن ها حرف خوا هیم کرد. البته پیشین از اینکه در زمینه‌ی آن کلام کنیم ، اذن دهید در زمینه‌ی استراتژی دوم حرف کنیم که برخی اشخاص معتبرتر از او‌لین می‌دانند. و مقداری پیچیده خیس میباشد شما به یک وبسایت میروید ، آن را پرداخت می‌کنید تا بخشی از اکانت رسانه های اجتماعی خویش را اجرا فرمائید ، و آن‌گاه تماشای سیل رهروان را ببینید. تارنما هنگامی اکانت شما‌را اجرا می نماید ، چه کاری انجام می‌دهد؟ خوب ، این یک بدن از اشخاص متفاوت را دنبال مینماید و در چهره عدم برگشت لطف ، آن اشخاص را بعداز دوران دوره مشخصی باز می‌نماید.

برای به دست اوردن فالوورهای واقعی می توانید ربات افزایش فالوور کاربر مجازی را از لینک زیر دانلود نمایید

https://www.v-user.com/fa/محصولات/ربات-اینستاگرام-کاربر-مجازی


آلبرکامو در افسانۀ سیزیف نوشت:هیچ عشقی اصیل نیست،مگر آن عشقی که استثنایی و کوتاه مدت باشد.»

وقتی اولین بار این جمله را خواندم گنجشکک ِ دردانۀ تو بودم، بالهایم را جمع کرده بودم و چمباتمه زده بودم وسط قلبت. وقتی برای اولین بار تمام ِ یک قلب ِ عزیز را به تصرف درآورده بودم، با دیدن ِ کلمۀ کوتاه مدت» لجم گرفت. این نویسنده های دوزاری اصلا کی باشند که بخواهند برای ِمالکیت ِ ارزشمند ِ من مدت تعیین کنند؟ همان لحظه مداد را برداشتم و کلمۀ مشمئزکنندۀ کوتاه مدت» را آنقدر سیاه کردم که مدادم یکهو وسط صفحۀ بعدی فرود آمد

اما حالا که یک سال گذشته، حالا که شانه هایم از به دوش کشیدن ِ بار یک عشق ِ غیر اصیل درد می کنند، حالا که جای خالی یک کلمۀ مشمئزکننده کتاب ِ عزیزم را از ریخت و قیافه انداخته است،حالا که میبینم بالهایم را جایی جمع کرده ام که مدتهاست دیگر خانۀ من نیست ، حالا آه. حالا دیگر چه دارم که بگویم؟

 

+ وبلاگ عزیزم. دوستت دارم اما انگار تو هم خانۀ من نیستی. هیچوقت نبوده ای. مثل تمام ِ چیزها و آدمهایی که با تمام ِ قلبم دوستشان داشتم اما تمام ِ سهمم از داشتنشان، هیچ بود


همین امروز صبح بود. تمام قد روبرویم ایستاد و توی چشمانم داد زد:آدمی که خودشو دوست نداره گه میخوره که از بقیه انتظار داره دوسش داشته باشن.» جا خوردم. از شما چه پنهان حتی کمی هم بغض کردم. چه چیزی در قیافۀ رنجور و غمگین من بود که مرا شبیه کسانی که انتظار دارند مورد علاقۀ دیگران باشند،می کرد؟ چرا باید کسی که مرا بیشتر از خودم می شناسد، بعد از 19 سال و اندی، یک گه خور ِ پرمدعا خطابم کند؟ خواستم بگویم مدتی ست کارم از مرحلۀ توقع گذشته و روا یا ناروا، با تمام کسانی که دوستم ندارند، همدرد شده ام.

بارها دوست داشتن های صادقانه را به بهانۀ بی لیاقتی پس زده ام و به تمام خوبی های بی قید و شرط کائنات، مشکوکم.

تشنه ای هستم که از آب میترسد.خودم را لایق عشقی که نجاتم می دهد، نمی دانم و در دنیای من و تو، درمانده ای که از درمان می گریزد را، هیچ راه چاره نیست.

خواستم حرف بزنم اما متن بلند و بالای سخنرانی فاخرم،یک لبخند سرد و بیروح شد و دو کنج لب های زخمی و پوست پوست شده ام را، چند میلی متر جابجا کرد.

او نگاهش را ید و در را به محکم ترین شکلی که می توانست پشت سرش بست.و البته که خواندن نیم صفحه ناگفته از یک لبخند مضحک چندمیلی متری، انتظار بی جاییست.


دیشب با یک دوست قدیمی حرف زدم. بازماندۀ ارزشمندی از گذشتۀ درخشانم،که وجودش به من یاد آوری میکرد ، زمانی وجود داشتم.»

از روزگارم پرسید اما حقیقتش از بازگو کردن حقیقت ترسیدم. شاید به این دلیل که میدانستم هیچوقت رفیق خیرخواهی نبود و غم روزگار گفتن به او چندان حاصلی نداشت.شاید هم یادآوری ِ جزییات ِ باتلاق متعفنی که درآن دست و پا میزدم،برای خودم هم زیاد خوشایند نبود.

نمی دانم چرا اما انگار همان دلیل محکم و مرموزی که مرا از لمس دکمه های کیبورد به هدف گفتن ِ حقیقت واداشت،وادارم کرد زندگیم را آنطور که دلم میخواست شرح دهم. من هم با آغوش باز پذیرفتمش و  درخیالاتم برای چندلحظه از معصیت ِ دروغ بودنش فاصله گرفتم.

برایش از خیابانهایی که هرگز قدم نزده بودم گفتم. از دستهایی که هرگز نگرفته بودم.از دوستت دارم هایی که هرگز نشنیده بودم. برایش از لذت پوشیدن لباسی گفتم که هرگز صورتم سفیدیش را از منافذ خود نبلعیده بود. از ساختمانی که هیجان دیدنش هرگز نفسم را جایی خارج از مرزهای خیالات بند نیاورده بود. همانجا یاد Be careful what you do, The lie becomes the truth» ِ مایکل جکسون افتادم. آنقدر از واقعیت دور شده بودم که برای چند لحظه خودم هم باورم شده بود به جایی خارج از محدودۀ غم انگیز باتلاقم تعلق دارم

در همین فکر ها بودم که دوستم در جواب افسانه ای که برایش بافته بودم یک جملۀ کوتاه صادقانه و غیرمنتظره گفت.جمله ای که جایی حوالی همان باتلاق متعفن خودم به لبخندم آورد : تبریک میگم.تو بیشتر از هرکسی لیاقتشو داشتی.اینو کسی جز من نمیفهمه»


تنها فرزند خانواده بودم و همیشه هرچه مال من بود،مال من بود».آنقدر که حتی گاهی به خیالم،تاب تقسیم مهر مادری را با فرزند دیگر نمی آوردم.اما وقتی شانه ام دردهایت را طاقت نیاورد و برایت عاجزانه در شخص دیگری به دنبال مرهم گشتم،فهمیدم که عاشق شده ام.

مادر یک عمر برایم از ثواب گریه برای مصائب ائمه گفت و من یک عمر،کباب ِ اشک و آه ِ دردهای شخصی شدم،اما وقتی یک شب در میان جمع بغضم برای یک درد بیگانه ترکید، فهمیدم که عاشق شده ام.

 کاشف شدم و در صورتی که نه چندان جذاب» می خواندیش،زیباترین لبها را یافتم. شاعر شدم و تمام دوستت دارم هایی که از چشمانت قایم کردم،وزن و ردیف و قافیه شد.

تو دیگری را آنیمای خود خواندی. تو پشت پلکهای بسته ات شاملو»ی گل کو»ی دیگر شدی و من عاشقانه هایم را برای باد خواندم. و پس از هر سطرش صدایم لرزید.و درد کشیدم، اما به خودم برای بی درمان ماندن دردهای تو لعنت فرستادم

 

می دانی؟ خوبی ِ بدساخته شدن ِ دنیا و فاصلۀ زجر آور میان ِ آدمهای تنهایی که می توانند یکدیگر را خوشبخت کنند، چیزی جز آندوست دارم الان بغلت کنم»هایی که بقول خودت از سر تنهایی تحویلم میدهی، نیست. چیزی جز آن یک جفت بالی که بعد از شنیدنش روی کتف هایم سبز می شوند نیست. خوبی ِ دنیای بیرحمی که دارد پدر هردویمان را درمی آورد چیزی جز وجود تو» نیست. و تو برای چشم پوشی از تمام بیرحمی ها و پدرسوختگی هایش، کافی هستی

 

این اولین بار است که جایی جسورانه می نویسم عاشق شده ام.» نشان به آن نشانی کههر آدمی، مسئول تک تک چیزهاییست که می نویسد.»


تویی که برای هراس ِ مریمت از درد ِ قضاوتهای ِ سه روزۀ مردم، برای اشکها و یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا*»هایش، مسیح» می فرستی، برای ناله های ِ من از درد ِ یک قضاوت ِ مهلک ِ سه ساله، سکوت نمیکنی، مگر نه؟

 

 

*ای کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم.» بخشی از آیۀ 23 سورۀ مریم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کلاس نهمیا جهادگران با بصیرت محبان الحجه مشهد معرفی بهترین های ایران شرکت صنایع تولیدی و خدماتی بهینه ساز یه چیزی تو مایه‌های دفتر چرکنویس TXT & MOA آموزش بازگرداندن اکانت اینستاگرام موسسه خیریه شهدای مدافع حرم اهواز روستای درب غریبی ها